واژه ها باران
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد...
و اینک باران
بر لبه پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
[ پنج شنبه 92/4/6 ] [ 10:15 صبح ] [ گل زرد ]
نظر
دوستانه
|
واژه ها باران
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد... و اینک باران بر لبه پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم [ پنج شنبه 92/4/6 ] [ 10:15 صبح ] [ گل زرد ]
نظر کاشکی...
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم... هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم... هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره... هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...
[ چهارشنبه 92/4/5 ] [ 2:12 عصر ] [ گل زرد ]
نظر تنهایی
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید،عکس تنهایی خود را در آب... آب در حوض نبود ماهیان می گفتند هیچ تقصیر در ختان نیست ظهر دم کرده ی تابستان بود پسر روشن آب،لب پاشویه نشست و عقاب خورشید،آمداو را به هوا برد که برد [ سه شنبه 92/4/4 ] [ 3:38 عصر ] [ گل زرد ]
نظر
::
|
درباره وبلاگ آرشیو ماهانهپیوندهاسایت آوازک
دیگر امکاناتبازدید امروز: 0 بازدید دیروز: 0 کل بازدیدها: 6777 طراح قالب: آوازک |
